ز زمونه می نالم و میسوزم و میسازم
حالا که تنها موندم و بازی رو می بازم
همه روزای من زهره و تلخ و سرد و سرد
همه شبای من بی تو رفت و رفت و رفت
درگیر تاک
درگیر تیک تاک ساعت عمر من میره خیلی راحت
خیلی راحت داره میره سالها و روزا و ساعت
صدای غریبه نمی خوام بپیچه توی گوش من
نرو بمون که خاطراتت مونده رو دوش من
باز باران بی ترانه
بی هوای عاشقانه
بی نوای عارفانه
باز باران بی ترانه
بی هوای عاشقانه
بی نوای عارفانه
در سکوتی ظالمانه
خسته از مکر زمانه
غافل از صد تا رفاقت
هاله ای از عشق ونفرت
اشک هایی طبق عادت
قطره هایی بی طراوت
روی دوش آدمیت
میخورد بر بام خانه
میخورد بر بام خانه
باز باران
بی ترانه